اندوه دختر افغان

“اندوه دختر افغان”
در ملک من تبسم دختر جرم شدہ
سهمش فقط اشک، و غم و زجر و ظلم شده
در ملک من اندوه و احزان، حق اوست
زلت، و درد و حال پریشان، حق اوست
در ملک من سهم زنان، اشک و ذلت است
حس به زن واحد، و آن حس نفرت است
در ملک من ظلم علیه زن، قانون است
دایم زن فقیر در این ملک، جگر خون است
در ملک من ترقی دختر، ممنوع است
هر زن لاحجاب، زن بی آبرو است
در ملک من زنان فقط “زن خانه” اند
مسئول پخت و جاروب و شست و گهواره اند
در ملک معنی ز زن، دد و آفت است
برخورد با زنان چو دوری، جهالت است
در ملک من بروی زن.. هر چیز قدغن
خلص وجود زن، نمادی فلاکت است
زمان های بود که گمان میکردم هنوزم هستند آنهایی که درد دختران را درک میکنند و میفهمند، لیک تمام اینها یک حقیقت است ،یک حقیقت دردناک و تلخ، اما میدانی دختر! پذیرفتن و کنار آمدن با اینها بهتر از گریستن و اندوه خوردن برای اینهاست.
دختر! با تو ام، جسور باش استوار باش ،حتی محکمتر از قبل خودت تکیه گاه خودت باش خودت انیس و همراز خودت باش ،خودت خودت را درک کن. هرگز توقع نداشته باش که کسی تو را بهتر از خودت درک کند، کسی حاضر باشد برای تو بجنگد، کسی برای حق خواهی تو اقدام کند. آری خیلی دشوار است، لیک تو باید بپذیری، تحمل کنی، چاره بسنجی، و بر مشکلاتت فایق بیایی، باور کن هیچ کسی نمیتواند برای دایم انیس و همدمت باش، نه پدرت، نه برادرت، نه دوستت و در کل هیچکس تمام اینها فقط میتوانند برای یکبار بلندت کنند، آنها بر بار دوم برای بلند کردنت وقت ندارند ،تو باید خودت مراقب خودت باشی. مطمئنم، نه امروز ،نه فردا ،نه پس فردا اما روزی تو پیروز این نبرد شدید خواهی شد، بلند خواهی خندید، و آزاد خواهی گشت، و به تمام حقوقت دست خواهی یافت.
این روز ها زود گذرند، همچون یک شب تیره اند که سحری در راه دارند، با آفتاب درخشان و تابنده به زمان و آینده باورمند باش اما بیشتر از این به خدایت و خودت.
بگو من شکیبا میمانم چون تا ایزدی است امیدی است.
“نیکو”